یادگاری از یک دوست خیلی عزیز

ساخت وبلاگ
نازی ،جهان بی تو که   مفهومی ندارد.

می‌ترسم  این شعرم      همین جا کم بیارد.

نازی نمی‌دانی.

..  چه حالی بودم آن روز وقتی نوشتی

  ابر

  تا  

   ب

     ا   

   ر  

    ا  

    ن  

   ببارد وقتی نوشتی  کوه دستم تیشه‌ای شد

تا داستانت را به خطی خوش نگارد

نازی به شعرم        گفته‌ام:       

      در مصرع بعد در چشم‌هایت  بذر آویشن بکارد

آن قدر بی بی دوستت دارد  که حتی

  نام تو را روی عروسش می‌گذارد

انگار قلبم در گسل‌های تو جا ماند

وقتی که می‌خندی دلم پس لرزه دارد

نازی برایت  شعر     دَم کردم بفرما

همه رو فراموش خواهم کرد حتی توووو...
ما را در سایت همه رو فراموش خواهم کرد حتی توووو دنبال می کنید

برچسب : یادگاری از یک شهید,یادگاری از یک دوست, نویسنده : asonia25116 بازدید : 63 تاريخ : جمعه 23 مهر 1395 ساعت: 12:49